معنی اسب چابک و تندرو
حل جدول
جهیز
چابک و تندرو
جلد
اسب تندرو
تکاور
بادپیما
گامزن
راهوار
منسرح
رهوار
تکاور
رهوار
اسب چابک
جهیز
شیدخ
اسب آزموده و تندرو
رهوار
واژه پیشنهادی
یکران چوگانی
اسب تندرو
یکران
یکران چرخ جولان
نوند
کنایه ار اسب تندرو و چابک
کوه زمین پیما
اسب آزموده و تندرو
رهوار
لغت نامه دهخدا
تندرو. [ت ُرَ / رُو] (نف مرکب) چالاک و تیزرفتار. (آنندراج). سریع و سریعالحرکه. تیزرفتار. (ناظم الاطباء). تندرفتار. تیزتک. تیزرفتار. تیزرو. سریعالسیر:
چو بشنید پند جهاندار نو
پیاده شد از باره ٔ تندرو.
فردوسی.
نیا را بدید از کران، شاه نو
برانگیخت آن باره ٔ تندرو.
فردوسی.
تا برآید از پس آن میغ باد تندرو
آسمان چون رنگ بزداید ز میغ گردرنگ.
منوچهری.
چون تک اندیشه به گرمی رسید
تندرو چرخ به نرمی رسید.
نظامی.
گر کمیت اشک گلگونم نبودی تندرو
کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع؟
حافظ.
رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود.
معادل ابجد
755